در دوران پر تلاطم بر مدار منطق ماندن، شناختن احساسات و عواطف و تجزیه و تحلیل موضوعات بسیار دشوار میشود؛ چونان کشتی در دریایی طوفانزده که برای ناخدایش، حتی دیدن چندسانتیمتر جلوتر میتواند دشوار باشد و اگر ابزارهای ارتباطیاش قطع شود و او تجربه عبور به سلامت از طوفانها را هم چندان در کارنامهاش نداشتهباشد، این مسئله بسیار بحرانیتر خواهد بود؛ حالا بگذارید کنار این، ترس و اقدامات ناشی از ترس خدمه و البته جدال درونی خود ناخدا میان بیم و امید و ویژگیهایی از شخصیت وی که تازه در همان دوران بحران بروز میکند.
راستی چطور میتوان در چنین شرایطی به ساحل امنی رسید بدون آنکه چیزهای بسیاری را فدا کرد؟
جواب اولیه ساده این است؛ نمیشود! نمیشود بدون قربانی از دریایی که به دنبال بلعیدن توست بگذری
اما این جواب درستی نیست و جواب درست جوابی کوتاه نیست.
ناخدایی که تجربه ندارد باید از تجارب دیگران درس بگیرد. باید فرق دوران آرامش و هدایت کشتی در دریایی آرام و آبی با آفتابی که ملایم میتابد و بادی موافق را با میانه طوفانی سهمگین بداند و از زمان آرامش برای آمادهکردن خود برای دوران بحران به خوبی استفاده کند که فرصتها چون ابر در گذرند. جف بزوس شیوه خوبی دارد برای به چالش کشیدن مدیرانش: ما چطور خواهیم مُرد؟ پاسخ درست به این سوال، ما را هدایت میکند به اقدامات درست در زمان شکوفایی و امنیت و رشد مجموعهمان.
بر همین اساس در دوران رشد و ثبات در مجموعهمان، خصوصا اگر تازهکاریم، اقدامات زیر بسیار توصیه میشود:
- ایجاد ارتباط نزدیک با همکاران و توجه به خواستهها و نیازهای آنها
- شناسایی فرصتهای مطلوب رشد و تمرکز منابع بر اهداف محدود به جای پخشکردن منابع در مسیرهایی که قرار نیست در آن بهترین شویم
- یادگیری، سیستمسازی و ایجاد زیرساختهای قوی و قابل اتکا
- تقویت بنیه مالی مجموعه و ایجاد جریانهای نقدینگی پایدار
- شناسایی نقاط مشکلدار و رفع مشکلات به تدریج بدون ایجاد تنش جدی در مجموعه
- بررسی باورهای بنیادین در مجموعه که نشانههای خطر و چالش با توجه به تغییرات محیط بیرونی در آنها پدیدار میشود (مثل خواستههای نسلهای جدیدتر کارکنان که با پیشزمینه ذهنی نسلهای قدیمیتر همخوانی ندارد)
اما همه اینها زمانی ممکن است که ما این فضای رشد و ثبات را داشتهباشیم؛ اگر زمانی سکان کشتی را بدست گرفتیم که شروع بحران بود چه؟
مشخص است که در چنین شرایطی وضعیت بسیار متفاوت است؛ این وضعیت فردی قاطع و مذاکرهکنندهای قوی میخواهد که میتواند تصمیمات دشوار و سریع بگیرد. اما تصمیمات دشوار و سریع بدون شناخت کافی ممکن نیست؛ پس برای چنین شرایطی پیشنهادهای زیر میتواند مفید باشد:
- بیگدار به آب نزنید؛ بر اساس احساس ترس و طمع پیش نروید. مرتب به خودتان رجوع کنید تا ببینید تصمیم شما از روی عقلانیت است یا غرور یا حتی باورهای بازدارنده
- از یک مشاور کارکشته که چنین بحرانهایی را پشت سر گذاشته کمک بگیرید. هزینه آن را شخصا بپردازید. در کنار داشتن چنین فردی میتواند به سرعت سطح تصمیمات شما را بهبود دهد.
- فضا و گوشه امنی برای خودتان ایجاد کنید؛ گوشهای که میتوانید بدون دغدغه خودتان باشید و تنش را از خودتان دور کنید
- به فکر محبوبیت نباشید؛ در دوران بحران و سختی، خصوصا اگر برای همه افراد مجموعه ملموس باشد بازی محبوبیت گرچه در کوتاهمدت ممکن است هیجاناتی ایجاد کند، در بلندمدت به بحرانی بزرگتر مبدل میشود. بحران فردی میخواهد که با اقدامات قاطع و سریع احترام بخرد؛ آن هم در بلندمدت
- یاد بگیرید؛ یاد بگیرید؛ یاد بگیرید. هر چه سرعت یادگیری را بهتر کنید، سرعت و اقدامات مبتنی بر حقایق شما افزایش مییابد.
- اگر بحران داخلی است یک تیم داخلی و اگر مجموعههای زیادی را درگیر کرده برای حلش ائتلافهای بیرونی تشکیل دهید تا بتوانید با قدرت بیشتری به حل مسائل بپردازید.
- دقت کنید که چه چیزهایی را دارید فدا میکنید برای حل مسئله؛ هرگز و هرگز و هرگز اعتماد، صداقت و شرافت را فدا نکنید؛ از دست دادن اینها راحت است اما بدستآوردن دوبارهشان بسیار دشوار
- مهارتهای ارتباطیتان را تقویت کنید؛ ابهام انسانها را آزار میدهد و برای رفعش ممکن است به هر منبعی، درست یا غلط تکیه کنند
در نهایت، رها کردن، اگر به مجموعهتان باور دارید، در دوره بحران موجب نمیشود شما چون فولاد آبدیده شوید؛ اما رهاکردن استراتژیک، در این دوران به شما کمک میکند؛ منظور از رهاکردن استراتژیک، رهاکردن آن بخشها، پروژهها یا افرادی است که نه تنها به رشد شما کمک نمیکنند بلکه فقط منابع شما را مصرف میکنند بدون اینکه تلاش، هزینه و وقت مورد نیاز برای به سرانجامرساندن آنها، دستاورد ارزشمندی برایتان به ارمغان آورد.
اضافه کردن نظر