وب سایت شخصی نیره افتخار
Competency-circle

دایره شایستگی، دایره شان، (قسمت دوم)

دایره شایستگی‌تان را تعیین کرده‌اید؟

اگر واقعا رویش وقت بگذارید کاریست به غایت دشوار! اما از آن دشوارتر، تعیین آن چیزی است که دایره شأن نامیده می‌شود. دایره شأن به مفهوم خیلی ساده، یعنی چه چیزی در شأن من هست و چه نیست. کمی بخواهیم با ادبیات رفتار سازمانی و منابع انسانی نگاهش کنیم، یعنی اصول اخلاقی حاکم بر رفتار من، برای اینکه رفتاری اصیل داشته‌باشم، چیست.

باید بگویم که یافتن این اصول، از یافتن دایره شایستگی به مراتب دشوارتر است؛ زیرا اینها در زیر تلی از ملاحظات و مصلحت‌ها فرو رفته‌اند. مثلاً ممکن است بگویم که برای من صداقت در هر حالی اولویت دارد. خوب بله، اگر همه چیز خوب باشد، به طور طبیعی دروغ نمی‌گویم. اما در شرایط خاص چه؟ همانهایی که اسمش را می‌گذاریم دروغ مصلحتی؟ یا زمانی که مثلا حالت خوش نیست، یا کار را آماده نکرده‌ای و کارفرما زنگ می‌زند و جوابش را نمی‌دهی، آنوقت چه می‌گویی؟ واقعا می‌گویی کار را تمام نکرده‌ام؟ یا حوصله شنیدن صدایت را نداشتم؟؟؟

در مورد حفظ کرامت انسانی چطور؟ غیبت نکردن؟ تهمت نزدن؟ اقدام شجاعانه چطور؟

خوب، وقتی انقدر وسیع و با شکوه تعریف کنی دایره شأن را، مطمئنا خیلی جاها به مشکل بر می‌خوری! (البته من به دوستانی که واقعا در همه موقعیتها می‌توانند اصول این چنینی را تعریف کرده و به آن پایبند باشند، بواسطه این شخصیت محکمشان، تمام قد احترام می‌گذارم، چیزی که اینجا دارم می‌نویسم در مورد ما آدمهای معمولی‌تر است با شخصیتی نرم‌تر)

یک راه میانبر در این میان این است که این اصول را ساده‌تر تعریف کنیم؛ مثلا من در کارم می‌بینم که اگر با فلان آدم کار کنم، ممکن است درگیر تعاملاتی شوم که دوست ندارم؛ یا مثلا کارکردن با فلان شرکت مستلزم زد و بند زیاد است و خوب این زد و بند هیچ جوری توی کت من نمی‌رود؛ حداقل اینکه خودم را دستی دستی وسط معرکه بیاندازم مطلوبم نیست؛ پس اصلا با آن شرکت/ یا شرکتهایی از این دست کار نمی‌کنم. البته که این وسط احتمالا کلیشه‌سازی‌ها و سوگیریهایی هم اتفاق می‌افتد، اما از خاطرمان نرود که این کلیشه‌سازی‌ها و سوگیری‌ها برای تسهیل تصمیمات است. بله ممکن است در میان کلیه شرکتهای نوع الف، گزینه‌هایی هم باشند که ما را درگیر مواردی نکند که در رفتار حرفه‌ای‌مان نامطلوب است؛ اما آیا واقعا نیاز است همه این شرکتها را امتحان کنیم، تا آن موارد را بیابیم؟ فکر نمی‌کنم عمر هیچ کدام از ما انقدر طولانی باشد.

یکی از میانبرهای دیگر، احساسی است که آن کار در ما برمی‌انگیزد؛ آیا فکر می‌کنم ده سال دیگر هم به کاری که اکنون انجام می‌دهم افتخار خواهم کرد یا فقط می‌خواهم آن را از چشم همه پنهان کنم؟ آیا اگر ده سال دیگر در روزنامه بنویسند که فلانی این کار را انجام داده‌است، من حس افتخار خواهم داشت یا حس شرمندگی؟

میانبر سوم هم استفاده از الگویی است که همه‌جوره قبولش داریم. هر کدام از ما معمولا افرادی در زندگی‌مان داریم که الگوی ما هستند. شاید خیلی اوقات هم نتوانیم دقیق و جزء به جزء تشریح کنیم که این آدم در هر بعدی از زندگی‌اش چه کرده که مطلوب من هست، اما هر چه که بیشتر شبیه او شویم، برایمان جذاب‌تر است؛ خوب در چنین حالتی، در زمان هر تصمیم‌گیری می‌توانیم از خودمان (و یا الگویمان اگر زنده و در دسترس است) بپرسیم که اگر او در این موقعیت بود چه می‌کرد.

باید مجددا یادآوری کنم که میانبرهایی که بیان کردم، میانبرند؛ یعنی دقیق و با توجه به همه جزئیات نیستند و صرفا هدفشان ساده‌سازی فرایندی است که می‌تواند بسیار دشوار باشد. اما این میانبرها می‌توانند کمک کنند در مدت طولانی‌تری متوجه شویم که اصول اصلی ما کدامها هستند؛ روشی که مطمئن‌تر از تفکر کوتاه‌مدت در خصوص این است که بالاخره اصول من کدامند؛ یعنی در واقع ترکیب تفکر با مشاهده

اضافه کردن نظر