کتابهای رولف دوبلی، حالتی ساختارشکن دارد؛ حتی برای کسی که رفتار خوانده باشد و با بخشی از سوگیریها و خطاهای شناختی آشناییهایی داشتهباشد. این کتابها شما را وامیدارد به خیلی موارد جور دیگری بیاندیشید؛ یا حتی مفهومی را که از قبل میدانستهاید، از زاویه دیگری نگاه کنید.
یکی از مفاهیم جذابی که در ادبیات رفتاری و رهبری بسیار تکرار شده و اینجا با ادبیات تاملبرانگیزتری تکرار شدهاست، این موضوع است که شایستگیهای اصلی من کدامند و چطور روی آنها متمرکز بمانم. این مفهوم را پیش از این، تیم گالوپ در بحث کشف توانمندیها مطرح کردهبود، با این مضمون که هر فردی، چند توانمندی دارد که در آنها بسیار بسیار بهتر از دیگر موارد عمل میکند و اینها هستند که میتوانند او را از دیگران متمایز سازند. این موضوع زیاد تکرار شدهاست؛ اما چند نفر از ما واقعا وقت میگذاریم و به این موضوعات فکر میکنیم. به این فکر میکنیم که چه مواردی است که من در آنها عالی عمل میکنم؟ سوالی که بسیار چالشی است. چرا؟ خوب حتی اگر به این موضوع هم فکر کنیم، ممکن است به جای واقعیت، آنچه را دوست داریم جایگزین کنیم؛ مثلا، من اگر به هر دلیلی عشق رهبری داشتهباشم، ممکن است بگویم که من در رهبری کردن فوقالعادهام، اما در واقعیت، اگر عملکردم را بررسی کنی، میبینی که نه تنها رهبر عالی نبودهام که حتی رهبری متوسط هم نبودهام، که نتوانستهام افرادی را در جهت یک چشمانداز، همسو کنم و به هدفی دست یابم؛ حتی اعضای یک خانواده را. پس در عمل رهبر خوبی نیستم (این البته جدای این بحث است که بالاخره میتوانم رهبر خوبی باشم، یا اینکه رهبری ذاتی است یا اکتسابی که جای بحثش اینجا نیست!). کشف دایره شایستگی، از طریق تامل و تفکر در تجاربی که داشتهایم بدست میآید؛ آنهم با رویکردی عینی و دقیق به طوری که حداقل سوگیریها اتفاق بیفتد. برای این کار میتوانیم از تکنیکهای مشخصی مانند ۵W1H یا تکنیک STAR استفاده کنیم. وقتی را که حداقل مزاحمت دارد در نظر بگیریم و یکی از تجارب کاری یا زندگیمان را که در ذهنمان برجستهتر است پیش رو بگذاریم و سعی کنیم ابعاد مختلف آن را بررسی کنیم و کشف نماییم که چه عواملی موجب موفقیت یا شکست در پروژه شده است. نقاط قوت و نقاطی که قابل بهبود هست از همین طریق کشف میشوند. این کار را برای تجربیات مختلف تکرار کنید؛ بعد از چند مورد، به الگوی مشترکی دست مییابید که میتواند تعیین کننده دایره شایستگی شما باشد. خاطرمان باشد، هیچ نیازی نیست که این دایره خیلی بزرگ باشد؛ مهم این است که بتوانید آن شایستگیهای کلیدی را کشف کنید و بر اساس آن ساختار کاری خود را ایجاد نمایید. این کار کمک میکند در عین اینکه از احساس ناشایستگی دور باشید، افراد بدانند در کجا و چه نقطهای، شما بهترین فردی هستید که میتوانند سراغتان بیایند؛ موضوعی که منجر به ایجاد یک برند شخصی تخصصی برای شما خواهد شد؛ البته به شرط اینکه بتوانید بر وسوسه ورود به حوزههایی که شایستگیتان نیست غلبه کنید 😉
اضافه کردن نظر